جدول جو
جدول جو

معنی گرفته شدن - جستجوی لغت در جدول جو

گرفته شدن(زِ گِ رِ تَ)
اسیر شدن:
بجنگ ار گرفته شود نوش زاد
بدو زین سخنها مکن هیچ یاد.
فردوسی.
- گرفته شدن آواز، غلیظ شدن آواز، نیکو برنیامدن صدا: آواز او (خداوند علت جذام) درشت و گرفته شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آشفته شدن
تصویر آشفته شدن
پریشان شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دربند شدن، اسیر شدن
کنایه از دچار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شگفته شدن
تصویر شگفته شدن
شکفتن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن
شگفتن، شکفته شدن، اشکفتن، اشگفیدن، شکفیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکفته شدن
تصویر شکفته شدن
شکفتن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن
شگفتن، شگفته شدن، اشکفتن، اشگفیدن، شکفیدن
فرهنگ فارسی عمید
(زِ کَ دَ)
نیزه و طعنه زدن. (برهان) (آنندراج) :
هست فلک را بطبع خاصه بر اهل هنر
رسم گرفته زدن خوی دغا باختن.
سنایی غزنوی (از حاشیۀ برهان چ معین).
ز مهرم مکش سوی پیکار خویش
گرفته مزن بر گرفتار خویش.
نظامی.
، کنایه از لاف زدن و گزاف گفتن باشد. (برهان) (آنندراج) :
گرفته مزن در حریف افکنی
گرفته شوی گر گرفته زنی.
نظامی.
، سرزنش کردن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
نیزه زدن طعن زدن: زمهرم مکش سوی پیکار خویش گرفته مزن بر گرفتار خویش. (نظامی)، سرزنش کردن ملامت کردن، لاف زدن گزاف گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گفته شدن
تصویر گفته شدن
بیان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
آشفته گردیدن آشفته گشتن آشفته)، یاآشفته شدن اختر بر کسی. بنحوست گراییدن آن. یاآشفته شدن کار مختل شدن آن. یاآشفته شدن موی سر پریشان شدن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافته شدن
تصویر تافته شدن
بر افروخته شدن بسبب قهر و غضب
فرهنگ لغت هوشیار
جزو ماضی (گذشته) در آمدن، مردن در گذشتن: در آن وقت که پدر ما امیر ماضی (محمود) گذشته شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرفته سخن
تصویر گرفته سخن
کسی که سخنش را باسانی نتوان دانست
فرهنگ لغت هوشیار
مبتلی شدن دچار شدن، در بند شدن مقید گشتن، اسیر شدن برده گشتن: و هیچکس از آن عرب خلاص نیافتند الا همه یا کشته یا گرفتار شدند، صید شدن شکارشدن، عاشق شدن دلباخته گردیدن: نگهبانان بترسیدند ازآن کار کزان صورت شود شیرین گرفتار. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
انشغل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
Pine, Tangle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
se languir, emmêler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
anseiar, emaranhar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
להתגעגע , להתבלגן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
غمگین ہونا , الجھنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
আফসোস করা , জট পাকানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
คิดถึง , หลงทาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
kumewasha, kuchanganya
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
özlemek, karışmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
思い馳せる , もつれる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
渴望 , 缠绕
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
merindukan, tersangkut
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
그리워하다 , 얽히다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
sich sehnen, verheddern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
उदास होना , उलझना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
verlangen, verstrikken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
languire, aggrovigliarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
añorar, enredar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
сумувати , заплутувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
tęsknić, plątać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
тосковать , запутывать
دیکشنری فارسی به روسی